- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
چه غـم دارم از لحـظه مردنم به قبر و به زیر لحـد خـفـتـنم که مولا علی دستگیر من است امـامـم عـلـی اعـتـبـارم عـلـی پـنـاهـم عـلی افـتـخـارم عـلـی عـلی مـرد مـیدان و مرد نبرد علی پشت خود را به دشمن نکرد علی هست، دین نبی کامل است عبادت بدون عـلی باطل است علی عطر سجّادهاش یاس بود به اذن خـدا اشجـع النّاس بـود عـلـی بـاغـبـان زمـیـن فــدک عـلی سفـرۀ عـالـمی را نـمک علی بـهـتـرین عبد پروردگار عـلـی مـعـنی کامل ذوالـفـقـار من از آنچه گفتم علی برتر است نبی شهر علم و علی چون در است
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
عـلـی مـافـوق ادراک بـشـر شـد تـمـام انــبـیــا را بـال و پــر شـد یکی ز اسماء اعظم نام زهراست عـلـی از اسـم اعـظـم باخـبر شد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین حضرت علی علیهالسلام
ما گرد و خاک، سنگ عقیق یمن تویی مـا لالِ لال، تا که امـیـر سـخـن تویی اعـمـاق غـربت است دیـاری بدون تو پیـش تـو آمـدیـم که تـنـهـا وطـن تویی
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
تا به دوش مصطفی تکلیف را ایزد گذاشت از برای منکرانش، تا به محشر حد گذاشت چشمه چشمه از غدیرش رفت نعمت در جهان رود شد در هر کجای عالم از خود رد گذاشت ای جهان بر بیعتِ هر سالهٔ روز غدیر آب اگر در دست داری، بر زمین باید گذاشت هر کسی نگذاشت در دل حبّ حیدر را بدان قبر خود را در میان شعله ها خواهد گذاشت مکتبی که از خدا او را جدا دانسته است نام آن را یا که باید جهل یا مرتد گذاشت حق از اول خواست، حیدر مالک جنت شود خوشبحالِ ما که او را مبدا و مقصد گذاشت
: امتیاز
|
مدح امیر المؤمنین حضرت علی علیهالسلام
از آنجا که خدا گفته علی حبل المتین باشد علی باید بدون شک امیرالمؤمنین باشد علی در قلب خود دارد سراسر نور یزدان را علی باید به بار آرد درخت سبز ایمان را
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
دست حیدر رفت بالا عرشیان دلباختند از شعف در عرش اعلا حیدریه ساختند دست حیدر رفت بالا بر امیری در غدیر حضرت جبریل گفتا یا علی انت الامیر دست حیدر رفت بالا تا که دین کامل شود آنچه که می خواست احمد عاقبت حاصل شود دست حیدر رفت بالا بانگی آمد ای رسول سعیکم مشکور حالا حج تو گشته قبول دست حیدر رفت بالا حاجیان همت کنید یا عـلی گوئید فـوراً با عـلی بیعت کنید
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
در پـای غـدیـر خـم سـرم بـنـهـادم در راه ولایـت عـــلــی جــان دادم ************
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
شهادت میدهم حیدر امام انس و جان بوده و نامش از همان اول نگین هر اذان بوده ندارد مثل و مانـندی میان عـالم هستی امـیـر لافـتـای ما نـگـین آسـمـان بـوده
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
قصه را زودتر ای کاش بیان میکردم قصه زیباتر از آن شد که گمان میکردم و از آن آیـنـه بـا آیـنـه بـالا مـیرفـت دست در دست خودش یکتنه بالا میرفت تا که بـعـثـت به تکـامـل برسد آهـسته پیش چشم هـمه از دامنه بالا میرفت
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
کل دین، تفسیر قرآن، حرف حق این مطلب است حُبّ مولایم علی اصل و اساس مذهب است مصطفی فرمود او حق است و حق هم با علیست شک ندارم یاعلی ذکر شریف یارب است در غـدیـر خـم نـبی فرمود با امر خـدا هر که در ذهن خودش تصویری از او میکشد سورۀ توحـید را بر هر سر مو میکشد در غـدیـر خـم نـبی فرمود با امـر خـدا در غـدیـر خـم نـبی فرمود با امـر خـدا در غـدیـر خـم نـبی فرمود با امـر خـدا در غـدیـر خـم نـبی فرمود با امـر خـدا در غـدیـر خـم نـبی فرمود با امـر خـدا هر که مولایش منم مولاش باشد مرتضی
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
به نام عشق میگفتم غزل در وزن لیلا را به ساز عشق میخواندم تمام خواندنیها را که شاید لحظهای، آنی، ببیند دیدهام رویی وحیران همچو آئینه، بغل گیرم تماشا را
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
تکیهگاهِ مؤمنات و مؤمنینِ خویش کرد دستهایش را گرفت و اصل دینِ خویش کرد آیـۀ « ألـیـوم أکـمـلـتُ لـکُـم » را تـا ابـد شاهد عـیـنی دین راسـتـینِ خویش کرد
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
قـطـره حـریف شـوکـت دریا نمیشود نـور عـلـی به ظرف دلی جا نمیشود زیـبـاتـرین تـجـلـی گـفـتار حیدر است نـام عـلـی که میشـنـوم شـاد میشـوم شیـریـنیاش چـشیـده و فرهاد میشوم حصن حصین عبد گنهکار حیدر است مهـر عـلـی دهـد به دلِ مـردهام حیات جز خوان رحمت و کرمش تا دم وفات ذکر عـلی اگر به لب آید عـبادت است از عشق او درون دل ما حرارت است تنها عـلی امیر و امام من است و بس جز او نـمیروم سوی دربار هیچکس من روز و شب برای نجف گریه میکنم یـاد غـروبهای نـجـف گـریه میکـنم مثـل امیـر ما که فـقـیـرانه کرد زیست گـشتم نبـوده هیچ امیـری نگـرد نیست هرچه دم از علی بزنم باز هم کم است نامش برای هر دل غمدیده مرهم است هر دو خـلیـفـه از دل خـیـبر گریخـتند هی لاف میزدنـد، در آخـر گـریخـتند تـیغ عـلـی فـقـط سـرِ فـرمـانده میزند هرگز کـسی حـریف نبـردش نمیشود در پـیـش منـکرش عـلنی جار میزنم نـام غــدیـر را حـسـنـی جـار مـیزنـم شـأن نــزول آیــۀ اکــمــال دیـن شــده بر خـاتـم رسـول مـکـرّم نـگـیـن شـده اول پیـمـبـر امر ز بـالا گـرفت و بعـد یک خطبه خواند و ذکر تولا گرفت و بعد اقـرار بر ولایت عـظمی گرفت و بعد بر روی دست، دستِ علی را گرفت و بعد تـوحـید بیولای عـلی یک توهّم است دوریّ از غـدیـر متاعـش تجـسّم است حُـب عـلی نـوشـته شده در صحـیـفهام لعـنت به منـکـران عـلـی شد وظـیفهام در روز حشر منکر او رو سپید نیست حتی درون جـنگ بمـیرد شهـید نیست آن دم که بر مخالف حـیدر شود عتاب شیعه درون جنّت و او میچشد عذاب در راه انـتـشـار مـطـاعـن نـشد تـلاش ما جار میزدیم در این روزگار کاش دنیای بیغـدیر جـسارت به خاتم است از نحسی سقیفه جهان غرق ماتم است دنـیـای بیغـدیـر به جـنـجـال میرسد تـیـر خـلـیـفـه تـا تـه گــودال مـیرسـد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی علیهالسلام
نوبت عشق است و کاروبار حرام است هرچه بجز گفتن از نگار حرام است گـم شـده در جــادهایـم راهـنـمـا بـاش وقـت گـذر نـور تویی رهـگـذران را بـاز بـه دسـتت بگـیر نبض زمـان را ای هــمـۀ آفــتــابهـا بـر لـب بـامـت دست تو حاتم ز هر فقیر و گدا ساخت حرکت نعـلین تو ز خاک طلا ساخت ذکـر تو بـر دردهـا دواسـت هـمـیـشه مـا سـر و سـامـان نـداشـتـیم تو دادی مـرهـم و درمـان نـداشـتـیـم تـو دادی پـر به هـوای تو مـیزنـیـم چه بـهـتر از قِــبَـل جــامــعــه قــرار گــرفـتـیـم خـط به خـطـش حـس افـتخار گرفتیم اسـم تو آمد که زیـر و رو شده حـالـم در شـب تـاریک نـور مـاه مرا کشت دیدن این صحـن و بارگـاه مرا کشت آنقـدر اینجـا عـطای تو شده معـروف تا به ابـد در دلت عـزای حسین است گـریه هر روزهات برای حسین است هرکه به سوی تو الـتماس دعا داشت جـدّ غـریبت به زیر تیـغ و سنان بود بر جگـرش داغ مرگ تازه جوان بود از دهـنـش گـرچه یا غـیـاث شـنـیـدند
: امتیاز
|
مدح حضرت امام هادی علیهالسلام
ای روشـنـیِ هـر راه؛ یا هـادی الائـمّه معـشوق ناب و دلخواه؛ یا هادی الائمّه در آسمان و در عرش پیچیده ذکر خیرت خـورشـید گـفـته با ماه؛ یا هادی الائمّه تضمین شده هدایت قطعاً برایِ هر که بر دل نـوشـته با آه… یا هـادی الائـمّه یوسف قنوت برداشت محض برادرانش میگـفـت در دلِ چـاه؛ یا هـادی الائـمّه در مرز کفر و ایمان، هنگام درد و درمان در لحـظههای جانکـاه؛ یا هادی الائمّه ذکر تـوسـل هر عـاصـیِ تـوبـه کـرده ذکـر لـبـان گـمـراه؛ یـا هـادی الائــمّـه در صحن سامرایت حاجت گرفت زائر با شـوق گـفت هرگـاه؛ یا هـادی الائمّه
: امتیاز
|
مدح حضرت امام هادی علیهالسلام
نـقـی نـامـی که فـخـر آسـمان است تـلــفـظ کـردنـش خـط دهـان اسـت ز الــقــاب امــام هـــادی مــاســت امـامـی که عـزیـز شـیـعـیـان است امـــــام مــــاه روی بـــا وقـــــاری که جد حضرت صاحب زمان است زلال چــشـمـههـایـش پـاک تـر از همان نهری که در جنت روان است نقی چون مظـهر پـاکی ست نامش بـرای قــرن آســوده گــران اســت بـه نــام مـــادر آئــیــنـه ســوگــنــد همان که صبح چشمش جاودان است نخـواهـد از نـفـس افـتاد این عـشق که از هادی به قلب عـاشـقان است بـه کـوری دو چــشـم آن حـقـیـری که از فرط حـقـارت بد دهان است بـه هـر دیـوار ایـن دنـیـا نـوشـتـیـم نـقـی زیـبـاتـرین نـام جـهـان اسـت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
بـهـشـت اهـل ولا را ثـمـر مبارک باد طـلـوع عـید بـزرگ دگر مـبارک باد خدای عـزّ وجلّ را ولی تمـاشاییست به روی دست محمّد، علی تماشاییست سـلام بـاد بـه ابـن الرضـا و فـرزندش شـفای روح مسیحا ز فـیض لبخـندش نـدیـده چـشم بـشر جـز ائـمّـه مانـندش سزد که مدح بگـوید فـقـط خـداوندش جــمــال او هـمـه آئـیـنــۀ امــام جـواد علی است این، پدر و مادرم فدایش باد سخنوران جهان مست یک عبارت او جحـیم بـاغ چنان گـردد از اشارت او سر سـران همـه در حلـقـۀ اسـارت او دعـای «جامعه» زیبـاترین زیارت او زیارتی که سزد وحی سرمدش خوانند شـنـاسـنـامــۀ آل مـحــمّــدش خـوانـنـد مهی که مهر هم از ماه عارضش خجل است چو آفتاب به دلهای پاک مشتعل است گـل محـبـت او زینت بهشـت دل است عدو هم از کرمش شرمگین و منفعل است جهانیان همه مرهـون لطف او من هم نه من گـدای در او شـدم که دشمن هم الا حــرم حــرمِ ســامــرات را زائــر بهشت، زائر صحن و سرات را زائر فـرشـتـگـان حـرم بـا صـفات را زائر جــواد مـــاه رخ دلـــربــات را زائـر عجب نه گر به قفس شیر وحشیات شد رام مـطـیـع سلـسلـۀ تـو اسـت گردش ایـام تو چارمین عـلی از عـتـرت پیـامبری تو خـود امـام و امـام جـواد را پسری تو بـر امـام رضـا نیـز پـارۀ جـگـری تو چون حسین چـراغ هـدایت بـشری ائمّه هادی و تو خود به کنیه هادیشان اگرچه بر حرم حضرتت جسارت شد حـریم محـترمت در جهان زیارت شد نصیب شیعه در این امتحان بشارت شد نصیب دشـمن تو ذلت و حـقـارت شد شکست شیعه محال است چون به حصنِ ولاست تـمـام خـلـقـت هـسـتی بـوَد بـرای شما نهـاده سر به زمین آسمان به پای شما سـعـادت هـمـه عـالـم بـود ولای شـمـا بُـوَد «بـکُـم فَـتَـحالله» در ثـنـای شـمـا خـدا بــرای شـما خـلـق کرد عـالـم را به غـیر بـاب شما حق نیـافـریده دری خـدا پـرست نیام گـر زنـم در دگری نبود و نیست به جز بر درِ شما خبری اگـر کـنـید بـه کـل جهـانـیـان نـظـری قـسم به هر که گـذارد قدم به راه شما مصیبت است اگر یک نظر به ما نکنید مـرا ز دامـن پُـر مهـرتان جـدا نکـنید رهـم دهیـد در ایـن خانه و رهـا نکنید مرا به دوری خود دور از خـدا نکنید من و جـدا شـدن از دامـن شما هرگز حـیاتِ بود و نبود از برای یک دمتان خـدای داده شـرافـت به کـل عـالـمتان خدا گواست که اوصاف ما بود کمتان عـطا کـنیـد مضامین نـو به میـثـمـتان که همچو «میثم» تـمار مدحـتان گوید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
غنچهای دیگر عیان شد در گلستان ولا شد مدینه نور باران و زمین شد با صفا جشن میلاد نقی آن مظهر پاکی و صدق هم ولی الله هـسـتـی هـم امـام و مـقـتـدا کوکب حق و حقیقت سر زند از کوی او ماه رخشان را سزد در وصف او گوید ثنا گاه گاه شادی و جشن و سرور اهل بیت هم غدیرخم رسد هم زاده شد ابن الرضا نام نیکویش علی و کنیه اش چون مرتضی چون یداله دست حق و چون علی مشکل گشا قلب ما ای حضرت هادی روان شد سوی تو تا که از لطف عمیم ات قلب ما یابد شفا شهر بطها یافت دُری دیگر از آل رسول سایه گستر گشته مهر کودکی نعمت فزا هم جواد و هم عروس فاطمه شادمان از او هم برای اهل ایمان گـشته میر و رهنما حوریان پیوسته بر لب نغمه خوان او شدند جـمع گـشته گرد مـهـد هـادی نـورالهدا اوست نوری دیگر از دامان زهرای بتول جـدّ مهـدی باشد و بر ما ولی و پیـشـوا یـادگـار جانـفـزایش شد دعـای جـامعـه از دعای اوست تا روح دعـا دارد صفا با نگـاهی پُـر شـود جـام تـهـی ما دگـر صاحب جود است مردم هادی ابن الرضا قـبر زیـبایش بود در بارگـاه عـسگـری کربلا خواهم ز حق و کاظمین و سامرا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام هادی علیهالسلام
به جـای بـاران بـبـارد ز آسـمان انجـم بـه مــقــدم پـسـر فـاطـمــه امــام دهــم چه خـفـتهای مـه من روز عید آمد، قُـم به بحر شادی گـردیده ملک هـستی گُم شد از ولایت ابن الرّضا جهان روشن قلـوب شیعه دل صاحب الزمان روشن عـروس فـاطـمه بر فـاطـمه پـسر زاده برای شـمـس ولایت بـهـین قـمر، زاده و یـا کـه آمـنـه پـیـغـمـبـری دگـر زاده و یا که بـنـت اسـد شـیـر دادگـر، زاده بحـق که آیـنـه حُـسن خـالـق ازلی ست که بوسه زن به جمالش محمّد ابن علی ست گـذر ز کـبـر و ریا تا که کـبریـا بیـنی خودی گذار به یک سوی تا خدا بیـنی شـکـوه آیــنـۀ روی مـصـطـفـی بـیـنی مـه جـمـال دل آرای مـرتـضـی بـیـنـی جـمـال لَـیـس کَـمِـثـله ز حق هـویدا شد مـه امـیــد جــواد الائــمّــه پــیــدا شــد در آســمـان ولا مــاه بــیقــریـن آمــد به صورت بـشری صورت آفـرین آمد کـز آفــتــاب بـر آن مــاه آفــریـن آمــد ولّـی حـق دهـمـین پـیـشـوای دیـن آمـد امین وحـی ز سوی خدا در این مـیلاد پـیـام تـبـریـک آورده بـر امــام جــواد گذر ز خویشتن و گوش جان خود کن باز کز آن ولّی خـدا گـویـمت یکی اعجـاز که مرغ روحت از حبس تن کند پرواز به آسمان حـقیقت رسی ز کوی مجـاز ز شـرح آن بـشـنـاسـی امـام را، بهـتر وصی حـضـرت خـیـرالانـام را، بهتر بگـفـت با متـوکّـل زنی ز نـسل عـرب که یا امـیـر منـم دخـتـر عـلـی، زیـنب حسن برادر و زهراست مادرم به نسب ز آسـمـان ولایت مـنـم هـمـان کـوکـب خلایق از سخـن او به حـیـرت افـتادند که قـصّـه را به امـام دهـم خـبـر دادند امـام آمـد و اول نـصـیـحـتـش فـرمـود ولی نداشت نصیحت برای آن زن سود ولّی حق که بجان و تنش سلام و درود گـشود غـنچۀ لب را بدو چنین فرمود: که گـوشـت بـدن پـاک اهـل بیت کـرام بود به حجـم خدا بهر هر درنده حـرام براستی اگرت دعـوی است در گـفـتار بـجـانـب قــفـس شـیـرهـا قـدم بـگــذار سخن بگـوی به آنان نشانـشان به کنار بگفت ای به بزرگیت کرده حق اقـرار اگر به صدق بود گفـتهات ز من بـشنو بـجـانـب قــفـس شـیــرهـا تــو اوّل رو از این سخـن مـتـوکل شد بـسی دلـشاد ولی امـام که جـان جـهـان فـدایـش بـاد بـجـانـب قـفـس شـیــرهـا قــدم بـنـهــاد چو چشم شیران بر روی حضرتش افتاد بخاک مقـدمش از عجـز و لابه افتادند سرشک ریخته صورت به پاش بنهادند کـنار خـویش چو روی امـام را دیـدند گـل وصال ز گـلـزار حُـسن او چـیدند سرشک شوق چو باران ز دیده باریدند بگـرد یـوسف زهـرا هـماره گـردیـدند یکی از آنان با حضرتش سخن میگفت ز رنج پیری و احوال ضعف تن میگفت که ای ولی الـهـی اگـر چـه من شـیـرم ولـی ز کــثـرت سـن اوفـتـاده و پـیـرم ز رنج پیـری خود در قفس زمین گیرم ز بس گرسنه به سر میبرم ز جان سیرم ز شیـرهای جـوانـتر بخـواه ای سرور که وقت خوردن طعـمه بمن کنند نظر امـام گـفت: بود تا گـرسـنه این حـیوان به سوی طعمه نیـایـند شیـرهای جوان قـدم نهـاد برون از قـفـس لـب خـنـدان فـتاد زن به قـدمهای حضرتش گـریان که ای ولّی خـدا شـرمگـین و منـفعـلـم نه زیـنـبم منـما پـیـش دیگـران خـجـلـم شـنیدهام متوکّل که سخت گـشت حـقیر تو گوئی از حسد آمد به سینـۀ وی تیر بگـفـت آن زن مـکـاره را کـنـند اسـیر برند جانب شیران به جـرم این تـزویر همه ستـاده به حالـش نـظاره میکردند که شیرها تن او را پاره پاره میکردند اگـر کـه گـوشـت آل پـیـغـمـبـر اسـلام به قول حجّت حق هست بر درنده حرام به کربلا ز جفا گرگ های کوفه و شام حـسین را که بود نـور چشم خیرالانام به ظهر جمعه لب تـشـنهاش فدا کردند ســر مـقـدّس او را ز تـن جـدا کـردنـد شـراره زد به دلـم یـاد وقـعـۀ عـاشـور تـنی که بود سـراپـاش جمـله آیت نـور به موج نیزه و شمشیر و سنگ شد مستور شکسته شد همه اعضای آن ز سُمّ ستور برهنه ماند به روی زمین سه روز و دو شب نـدانـم آنکه چه بگـذشـت بـر دل زینب دمی که دختر زهـرا به قتلگه رو کرد نــگــاه بـر بــدن پــاره پــارۀ او کــرد کشید ناله پـریشان ز غصّه گـیسو کرد سرشک ریخت ز چشم و نگه به هر سو کرد چه دید، دید به گردش به غیر دشمن نیست چنان گریست که دشمن بر او بلند گریست به گـفت ای به فـدای تو مـادر و پـدرم چگونه جسم تو صد چاک بر زمین نگرم ز جای خـیز ببـین سوی شام رهـسپرم تو خـفـتهای و شده قـاتـل تو هم سـفرم عزیز فـاطـمه ما را سـوار محـمل کن نگه به اشک من و خـندههای قاتل کن
: امتیاز
|
عید سعید قربان
مژده بادا بر مسلمانان که قـربان آمده عـیـد مـقـبـولی بـنـده نـزد یـزدان آمده هرچه غیر اوست در این روز قربانی کنیم در مـیان عـیـدها شمـس فـروزان آمده یـاد مـی آریـم ابـراهـیـم و قـربـانـی او بهـر عـرض بندگی جانـانه میدان آمده عید اضحی، عید خاص حاجیان وعید خون روز کوری همه اصحاب شیطان آمده هرچه خواهی ای مسلمان از خدا، این روز خواه روز مخصوص عبادت بر مسلمان آمده مست باید از می خمخانۀ قربان شویم مـؤمـنین را مـوسـم اثـبات ایـمان آمده
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در ایام حج
ای صفـای حـرم یـار! کجای حرمی؟ حرم از عطر تو سرشار! کجای حرمی؟ سعی عشاق تو، ای کاش به جایی برسد ای صفـای حـرم یـار، کجای حرمی؟ عطر جانبخش تو در حِلّ و حرم پیچیدهست وارث عـترت اطهـار، کجای حرمی؟ ای شده زمـزمـۀ مـنـتـظـرانت لـبـیک مظهر عصمت و ایثار، کجای حرمی؟ خواب غفلت ندهد فرصت دیدار به ما آه ای دیـدۀ بـیــدار، کـجـای حـرمـی؟ همه جای حرم از پرتو حُسن تو پُر است ای به صد جلوه پدیدار، کجای حرمی؟ تا شود چـشم و دل عـالم و آدم روشن پـرده از آیـنـه بـردار، کجای حـرمی؟ حج اکبر شود آن روز، که هنگام طواف بـرسـد مـژدۀ دیـدار، کجـای حـرمـی؟ رازدارِ دل زهرا و علی، غیر تو کیست آخر ای محـرماسـرار، کجای حرمی؟
: امتیاز
|